از پنجم ابتدایی هربار که خواستم دوش بگیرم مادرم با هراس و وحشت عجیبی ازم سوال میکرد که آیا لباس زیرم خونی شده یا نه؟و من چقدر ازین سوال متنفر بودم طوریکه حمام رفتن برای من کابوس وحشتناکی شده بود هر بار مثل یک بازجو سراغم میومد چون شدیدا وسواس نظافت داشت،طوریکه وقتی پریود شدم از وحشت رفتارهای بیمارگونه مادرم نتونستم بهش اطلاع بدم روز سوم ساعت شش صبح بود که من سراسیمه از آلوده شدن لباسهام بیدار شدم که مخفیانه تعویض کنم که مادرم مچم رو گرفت و رسما من بیچاره شدم از همون لحظه مدام پیش برادر و پدرم تذکر میداد اینجا خیسه نشین اونجا نشین دستهات رو تمیز بشور
اون زمان پدهای بالدار و جذب بالا نبود و وحشت اینکه حجم پد از روی شلوار مشخص بشه یکی از بدترین دغدغه های من بود عادت نداشتن به وجود پد باعث میشد مثل اردک راه برم و همین باعث تمسخر همگان میشد همزمان رشد سینه ها و مشخص شدن حجم اونها از روی لباس کابوس دیگری بود و نگاهها و نیشخندهای خانمهای بزرگ فامیل که بعد از ورانداز کردن تحویل میدادن بسیار آزاردهنده بود
موقع تعطیلی مدارس نگاههای کنجکاو پسران همسن و سالمون که خیلی مستقیم وبی پرده بود بسیار تلخ بود
زود رنجی و حساس شدن مزید بر علت بود
من در مدرسه چه مکافاتی که نداشتم و چه دلدردهای شدیدی که هربار کارم به بیمارستان میکشید😔
خلاصه تمام نوجوانی من با پریود و دردهای ماهیانه گذشت و هرگز هیچ حس دیگه ای رو تجربه نکردم نه حس علاقه ای به جنس مخالف نه تمایلی به شیطنت و ....
امیدوارم که فرزندانمون هرگز تجربیات تلخ ما رو نداشته باشند و بلوغ رو با سلامتی روح و روان پشت سر بگذارند!