رونمایی از دستمال خونی در مراسم پاتختی!
سلام
من در یکی از شهرهای استان خراسان جنوبی زندگی می کنم. ۱۳ سال پیش ازدواج کردم و به این شهر اومدم بدلیل اینکه همسرم اینجا محل کارشونه.
اوایل دوران عقدم مادرم راجب رسم و رسوم عجیب اینجا به من گفته بود و تاکید کردن که خیلی مراقب باشم که اگه بکارت نداشته باشم شب عروسیم مصیبتی به پا میشه. اونموقع من مثل الان اگاهی نداشتم. اندک اطلاعاتی که داشتم از بچه های هم اتاقی و دوستان دانشگاهم گرفته بودم.
خلاصه دوران عقد چند باری من به اتفاق همسرم به شهرشون اومدم و همیشه نیش و کنایه های مادر همسرم رو که گاهی به شوخی میگفت می شنیدم، از اینکه می گفتن ما رسم نداریم دختر تا شب عروسیش با شوهرش بخوابه و از این دست مسائل. البته همسرم اغلب با مادرشون بحثشون می شد سر این موضوع.
دوران عقد ما سپری شد و شب عروسی ما بعد اینکه مهمانها رفتن و ما به خونه اومدیم، مادرشوهرم داخل چمدونی که لباسای من بود دنبال چیزی میگشت و من واقعا تعجب کردم. ازشون سوال کردم که دنبال چیزی میگردین؟ گفتن مادرت چقد بی فکره که یه پارچه ی سفید داخل چمدونت نگذاشته. اگه بگم شوکه شدم و دلم میخواست همون موقع اونجا رو ترک کنم دروغ نگفتم.
خلاصه به اتاق خواب ما اومد و چند تا پارچه ی سفید رو برش زده بود و به من داد و گفت وقتی کارتون تموم شد خودتو با این تمیز کن که فردا باید بقیه ببینن وگرنه حرف در میارن برات!!!!!
باور کنین الان که دارم راجبش حرف میزنم تمام بدنم می لرزه. من اون شب انقدر گریه کردم و حالم بد بود که وقتی برای سکس و این مسائل نموند. از خودم عصبانی بودم، از همسرم، از سرنوشتم و از اینکه چرا بین اونا تنها بودم. همسرم هر چقدر هم دلداری میداد و می گفت که تموم میشه و همه چی درست میشه بی فایده بود. آخر سرم بخاطر دک کردن مادرش و خانومای فضول فامیلشون که تو هال نشسته بودن، پاشو زخمی کرد و پارچه رو رنگی کرد و بهشون داد.
این تجربه بسیار تلخ منه که حتی یادآوریش باعث عذابم میشه و هر وقت تو کانال شما مطلبی راجبش میخونم واقعا حالم بد میشه.
از اون ماجرا سالها گذشته و تو منطقه ای که مادرهمسرم زندگی میکنن به شدت این رسم رواج داره و من حتی قبل از اینکه با کانال شما اشنا بشم همیشه در مورد این رسم مزخرف بهشون گفتم و ازشون خواستم ازش دست بردارن ولی مگه میشه چیزی رو که نهادینه شده تو بعضیا عوض کرد؟
تو اون منطقه شب عروسی که میشه حتی مادر عروس میاد دنبال مادرهمسرم و چن تا خانوم فضول دیگه که برن و دستمال خونین عروسی دخترشون رو براشون بیارن. واقعا بعضی وقتا من شوکه میشم. بارها به مادر همسرم گفتم که الان مردم دارن کره های دیگه رو فتح میکنن و شما هنوز تو این مزخرفات موندین و اینا براتون دغدغه س؟
و جوابی که میده بیشتر آدم رو شوکه می کنه که میگه: خانواده ی دختر خودشون میخان که برم و اگه نرم ناراحت میشن و استدلالشون اینه که اینا جوونن و بار اولشونه و بلد نیستن.
میگم مادر من اون جوونای دویست سال پیش بوده که ممکنه بلد نبودن نه دخترا و پسرای الان. تازه گیریم بلد نباشن خب یاد میگیرن. شما شب اول زفاف بهشون یاد میدی؟!
انقد من بهشون گفتم که دیگه زبونم مو در اورده ولی وقتی دلشون میخواد تو همون مزخرفات صد سال پیش بمونن من چی بگم؟! واقعا متاسفم وقتی ما خودمون شان و منزلت دختر و خواهرمون رو نمی شناسیم از غریبه ها چه انتظاری میشه داشت؟
تازه قسمت بد ماجرا اینجاس که روز پاتختی کفش عروس خانوم رو میذارن روی یه سینی و تزئین میکنن و اون دستمال خونی رو داخل کفش می ذارن و یه جایی قرار میدن که خانومایی که برای تبریک گفتن میان اون رو ببینن و بفهمن که عروس خانوم دختر بودن و بکارت داشتن.
اینا رو که می نویسم باور کنین سرم درد گرفته ولی از اینکه بالاخره راجبش با یکی حرف زدم که یک تنه با همه ی این رسوم عجیب و مزخرف مقابله میکنه، احساس سبکی میکنم.
امیدوارم امیدوارم امیدوارم که خود ما خانومها آگاه بشیم و به دخترامون بها بدیم. خانوما هم انسانن با همه ی اون غرایز و احساساتی که در آقایون وجود داره و حتی ممکنه در خانوما بیشتر باشه و به نظرم این حق طبیعی هر انسانه و متاسفانه یه جوری این مساله ی بکارت جا افتاده که اگه یکی به هر دلیلی نداشته باشه اونو زندگیش رو به جهنم تبدیل میکنن.
شما هم اگر تجربه مشابهی دارید در تاپیک منتشر نمایید